آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و تب

دیشب یکدفعه دیدم آرینایی یه کم داغه. درجه گذاشتم دیدم بله یکم تب داره. ولی هیچ علائمی از سرماخوردگی نداشت. برای اینکه داداشی یکوقت خدای نکرده مریض بشه، سریع اومدیم خونه. تا صبح یه مقدار بیشتر داغ شد و تبش به یک درجه رسید حدود ساعت 2/5 شب بود که استامینوفن دادم بهش و تبش قطع شد. تا الانم دیگه تب نکرده خدا رو شکر. فکر کردم شاید رودل کرده باشه. آخه این روزا حسابی کاکائو و تخمه خورده. خدا رو شکر که تموم شد. فقط دیشب مجبور شدیم خاله یاسی و ماماجی و نی نی کوچولو را تنها بگذاریم. آرینا میگفت مامانی من خوب میشم نریم خونه بمونیم پیش داداشی. ...
27 دی 1392

آرینا و داداشی

این چند روز که رادین کوچولو رو آوردیم خونه، آرینا حسابی تو انجام کاراش کمکمون میده و میگه جزو گروههای کمک دهنده هستم. تا میخوایم بشوریمش حولش رو میاره براش پوشک میاره و هر چیزی که فکرش رو بکنید انجام میده. شبها هم تو اتاقمون تو خونه ماماجی تنهایی میخوابه تا من برای کمک به خاله یاسی پیشش باشم. ازت ممنونم دختر خوب و فهمیده من. ...
27 دی 1392

آرینا و عکس رادین کوچولو

آرینا امروز هم خیلی راحت قبول کرد که خونه پیش باباییش بمونه و من برم بیمارستان و در عوض از داداشی براش عکس بیارم.خیلی این عکسا رو دوست داره. امروز برای اولین بار گفت که دعا کردم خدا به ما یه نی نی بده که مال خودمون باشه. قربونت برم که اینقدر خانومی. اینم عکسهایی که برای آرینایی آوردم. رادین کوچولو فقط نیم ساعته که دنیا اومده. پسری هنوز حموم نکرده. خاله فداش بشه نانازی عسل. ...
22 دی 1392

آرینا و رادین کوچولو

واااااااااااای بالاخره انتظار به سر اومد و دیشب رادین کوچولو دنیا اومد. خیلی خوشحال شدیم. آرینا موند خونه ماماجی و باباییش هم اومد پیشش من رفتم بیمارستان. رادین کوچولو حدود ساعت 11:40 بدنیا اومد. عکساش رو تو پست بعدی میگذارم. آرینا همش زنگ میزد و میگفت زودی داداشی رو بیارین خونه من بیدار میمونم تا بیاین. ...
22 دی 1392

آرینا و تولد بنیتا کوچولو

دیروز بنیتا کوچولو دختر عمو هادی دنیا اومد. آرینایی گفت من هم ببرین بیمارستان. ولی من ترجیح دادم که نبرمش به همین خاطر بردم و گذاشتمش پیش ماماجی و خاله یاسی. نی نی کوچولو خیلی نانازی بود. یه عکس خوشگل ازش گرفتم تا آرینایی ببینه. این عکس بنیتا کوچوله که تقریبا 6 ساعت دنیا اومده. هفته دیگه هم رادین کوچولو دنیا میاد و من زود عکسش رو برات میگذارم. ...
19 دی 1392

آرینا و خبر بارش برف

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا قراره از امشب برف بیاد. هوا خیلی سرد شده. ما که فردا می خوایم بریم گردش. اگه برف هم بیاد که عالی میشه. آرینا تا خبر هواشناسی رو شنید که گفت میهواد برف بیاد. سریع دوید و زنگ زد خونه ماماجی  و بهشون خبر داد و گفت وقتی برف اومد میام با داداشی بریم برف بازی.! ...
15 دی 1392

آرینا و ماهی آبی و صورتی

خاله یاسی آکواریوم داره که کلی ماهی رنگارنگ داخلشه. یکی از ماهی هاش چند وقت قبل کلی بچه زایید. آرینا هم از خاله یاسی خواست که از ماهی کوچولوها بهش بده. ولی وقتی خونه نبود دمای آب بالا و پایین شده بود و طفلکی ماهی کوچولوها همه مردن. آرینا هم گفته بود من یدونشون که آبی و صورتی مباشه میخوام. وقتی همه اونها مردن خاله یاسی مهربون رفت و یه ماهی فایتر خیلی خوشگل آبی و صورتی برای آرینایی خرید. آرینا خیلی خوشش اومد. ماهیه خیلی نازه. من و آرینا خیلی از خاله یاسی ممنونیم. ...
15 دی 1392

آرینا و علی

آرینا خیلی از این عکس علی جون خوشش میاد. من هم هر وقت میبینمش دلم براش ضعف میره. کاش اینجا بودین، علی جون و دایی آرش. جاتون حسابی پیش ما خالیه. انشااله هر جا هستین شاد و سلامت و خوشبخت باشین. ...
11 دی 1392